News
  • افزایش سالن های سینمایی، اختلافات كنونی اكران را برطرف می سازد
    نیک بین: وزارت ارشاد باید بخش خصوصی را برای سالن سازی ترغیب كند
  •  
  • مناقشات اخیر در اكران فیلم ها، سینمای كشور را از رونق انداخته است
    قدکچیان: نمی توان با سیاست های متناقض، رضایت سینماگران را جلب كرد
  •  
  • «نارنجی پوش» سعی می‌کند انرژی منفی ذهنی را از آدم‌ها دور کند و انرژی مثبتی به مخاطب بدهد
    داريوش مهرجویی: مسئله آشغال‌زدایی، حامد آبان را مجذوب کرد
  •  
  • عزیمت کاروان پرتعداد مدیران سینمایی به جشنواره کن
    دریغ از ارایه آمار و گزارش عملکرد حضور مدیران در بازار جشنواره کن و اکران کشورهای مختلف
  •  
  • بابك صحرايي به سايت "سينماي ما" خبر داد: تدفين سوت و كور بدون حضور اهالي سينما و علاقمندان
    پيكر ايرج قادري با حضور كم‌تر از 20 نفر به خاك سپرده شد
  •  
  • هدايت هاشمي، گلاب آدينه و محبوبه بيات در فهرست برگزيدگان جشن شب بازیگر
    صابر ابر و رویا افشار بازيگران برگزيده سال/ بهترین بازیگران تئاتر 1390 معرفي شدند
  •  
  • يادداشت حامد بهداد درباره ايرج قادري؛ چند ساعت پيش از درگذشت بازيگر پيش‌كسوت
    دو دست ناچیز، کشیده به آسمان، به امید دعایی نامستجاب، کوششی مذبوحانه در برابر مسافری که قطعاً عازم روز واقعه است
  •  
  • خبر "سينماي ما" در پاسخ كاربران: پیکر زنده یاد ایرج قادری از غسالخانه بهشت زهرا به بی بی سکینه کرج برده مي‌شود
    فيلم‌شناسي كامل ايرج قادري (1338 - 1391)؛ بازيگر 71 فيلم و كارگردان 41 فيلم سينماي ايران
  •  
  • بازیگر و کارگردان قديمي سینما صبح امروز در بیمارستان مهراد تهران مغلوب سرطان شد
    ایرج قادری درگذشت
  •  
  • به سفارش امور هنری و حمایت و تایید معاون فرهنگی و روابط عمومی ارتش
    كمال تبريزي عمليات دستگيري عبدالمالك ريگي را به تصوير مي‌كشد
  •  
  • اصغر فرهادي اسكار ايتاليا را در رقابت با اسكورسيزي، جرج كلوني و ترنس ماليك دريافت كرد
    «جدايي نادر از سيمين» بهترين فيلم خارجي پنجاه‌وششمين مراسم اهداي جوايز فيلم «ديويد دوناتلو» شد
  •  
  • دقايقي پيش پيامك‌هاي مختلف خبر از درگذشت ايرج قادري داد
    يكي از نزديكان ايرج قادري مي‌گويد كادر پزشكي هنوز مرگ قطعي را اعلام نكرده است
  •  
  • حرف‌هاي پسر مسعود فراستي اصالت و واقعيت نقدهايش را زير سوال برد/ از التماس به ده‌نمكي تا تهديد طالبي
    شاید یه‌سری فیلمایی که بابام میگه بُدند رو از ته دل قبول داشته باشه و یه‌سری فیلما که میگه خوبن اصلن دوست نداشته باشه؛ فقط کافیه به صورتش نگاه کنین در خلال حرف‌زدن!
  •  
  • مخالفت با اعزام بازيگر سينماي ايران به مسابقات جهاني به دلیل حاشیه‌هاست؟
    حاضرم برای شما قسم بخورم هدیه تهرانی عضو تیم ملی یوگا نیست!
  •  
  • شکایت رسمی وكلاي رسمي به‌دليل پخش «سعادت‌آباد» در شبکه فارسي‌زبان ماهواره‌اي
    فیلم‌های ايراني که مدام زیر آن‌ها نوشته می‌شود کرم‌های دکتر ... در نمایندگی‌های معتبر سراسر ایران!
  •  
  • پوستر و عكس‌هايي از كمدي تازه داريوش فرهنگ
    داريوش فرهنگ به‌خاطر سريال «افسانه سلطان و شبان» كارگردان فيلم «خنده در باران» شد
  •  
  • عليرضا سجادپور خبر توقيف «تلفن همراه رئيس‌جمهور» در خبرگزاري مهر را تكذيب كرد: متعجبم چرا با آن‌ها برخورد قانونی نمي‌شود؟
    چگونه بعضي سایت‌ها به خودشان اجازه می‌دهند اخبار کاملا بی‌پایه و اساس را در خصوص مقامات بلندپایه دولتي مطرح کنند؟
  •  
  • ساخت «پايتخت 2» با متن محسن تنابنده و كارگرداني سیروس مقدم برای نوروز ۹۲ قطعي شد
    بابا پنجعلی همراه گروهی متکدی برای گدایی به مشهد منتقل می‌شود؟
  •  
  • تصويرهايي از چهره‌هاي سياسي در سينما/ جواني سرداران سپاه پاسداران در «یوسف هور» بازسازي مي‌شود
    پسرعمو در نقش محسن رضایی، برادر در نقش علی شمخانی
  •  
  • ادعاي خبرگزاري مهر درخصوص دخالت يك مقام عالي‌رتبه دولتي، اكران «تلفن همراه رئيس‌جمهور» را به حاشيه‌ برد
    تهيه‌كننده: بحث توقیف فیلم مطرح نیست/ كارگردان: دعا کنید!
  •  
     
     





     



       

    RSS روزنوشت هاي امير قادري



    شنبه 12 آبان 1386 - 12:49

    برای دهه 1360

    لینک این مطلب

    شما هم بنويسيد (85)...

                                             

                                         پایان دوران پروین و کرمانی و محرمی، آغاز عصر افشین قطبی و کریم باقری

    حالا هر بازی پرسپولیس یک خاطره خوب است با افشین قطبی. حالا دیگر قطبی فقط یک مربی نیست. یک فرهنگ است. فرهنگی که نداشته ایم. بازی دیروز پرسپولیس در برابر مس، بی سابقه بود. اتفاقا زیاد حمله نکردیم، زیاد دریبل نزدیم، زیاد موقعیت خلق نکردیم. اما در اغلب زمان بازی، پرسپولیس یک ریتم مشخص داشت. با حساب و کتاب بازی کرد. خیال من به عنوان تماشاگرش راحت بود که در لحظه معین، کار را تمام خواهد کرد. این احساس آشنایی برای من تماشاگر ایرانی نیست. عادت ندارم که بازیکن مورد علاقه ام را حتی در یک لحظه تعادل ببینیم. این که صبر کند و اولین تصمیم اش حمله به دروازه حریف نباشد. سال ها داد و بی داد کرده ام که شور و وحشی گری داخل زمین فوتبال، کمبودهای زندگی سرکوب شده روزمره را جبران می کند. اما به نظرم این روزها آن قدر از مسیر معمول عقلانیت خارج شده ایم، آن قدر هزینه حمله بی محابا به دروازه حریف، و شکستن تام و تمام در یک لحظه دیگر در یک بازی دیگر را پرداخته ایم، که حالا فرهنگ افشین قطبی کم کم دارد زیر زبان ام مزه می کند.
    خب، قبول دارم که پرسپولیسی که عاشق اش شدیم، این نبود. پرسپولیس پروینی بود که چهارگوشه چمن سبز را به آتش می کشید. تیتر روزنامه هایش بود: « طوفان سرخ در چمن سبز ». اما آن قدر از خدا عمر گرفته ایم که این ورش را هم ببینیم. که روی دیگر وحشی بازی کردن را. روز به زانو درآمدن پروین ها. علی پروین و تیم اش در سال های دهه شصت محشر بودند. با آن بازی ها بود که عاشق پرسپولیس شدیم. تیمی که شاخص اش مرتضی کرمانی مقدم بود و مجتبی محرمی. اما حالا همه چیز فرق کرده است. دیگر بازیکنی وجود ندارد که عمر و آینده و عشق اش را بگذارد پای یک گوشه چشم مربی اش. محرمی پرشور زمین فوتبال، حالا یک پاکباخته گوشه نشین است. همین طور داریم از ساحت احساسات و اساطیر فاصله می گیریم و به دنیای افشین قطبی نزدیک می شویم. برای مان جالب است که ببینیم تیم مان، عوض هم قسم و غیرتی شدن، حتی وقتی عقب است، توپ را می گیرد و با آرامش حریف را ورانداز می کند. اصلا همین که جای کرمانی و محرمی، کریم باقری خونسرد، به ژنرال و سردار تیم تبدیل شده، خبر از بادهای تغییر می دهد. حالا فقط باید یاد بگیریم که در همین چارچوب نه خیلی تنگ لذت ببریم و چشم به صحنه ای بدوزیم که فراز فاطمی و افشین قطبی دست های شان را به سمت هم گرفتند. این یک لحظه پیش بینی شده دیگر از یک بازی منطقی بود که شادمان کرد.
    هواداران پرسپولیس ام، ورود تیم مان ( و بالاخره جامعه مان؟! ) را به دوران جدید اعلام می کنم.

                                                                    آن‌ها در چه دوره‌ی حیرت آوری زندگی می‌کرده‌اند
    کم پیش می آید به وبلاگی بربخوریم که ارزش وقت گذاشتن و خواندن داشته باشد. اما وبلاگ دوست عزیزم هادی صباغ ( hadisabbagh.blogfa ) یکی از همین وبلاگ هاست. به تازگی فهمیده ام که هادی، وبلاگ زده و راست اش می نشینم و هر چند روز یک بار همه پست هایش را می خوانم. شما هم این کار را بکنید. نکته های تازه ای تویش پیدا می شود و دیدگاهی که چارچوب مشخصی دارد. حرف تکراری نیست خلاصه. این پست اش، بی ارتباط با بحث قبلی مان نیست. ماجرای همان عصر است:
    اواخر دهه‌ی شصت و آغاز دهه‌ی هفتاد شمسی، شاید مهم‌ترین سال‌هایی است که در عمرم گذرانده‌ام: زمانی که دولت وقت، سازندگی را شعار عمل خود کرده بود. مرزهای کشور کم‌کم روی محصولات خارجی باز می‌شد. کرباسچی جوان داشت چهره مرکز را عوض می‌کرد. کمیته با شهربانی و ژاندارمری ادغام شد و نیروی انتظامی به وجود آمد. فضای اجتماعی و سیاسی نسبت به دوران جنگ کمی بازتر شده بود. کسانی مثل محسن مخملباف در سینما و عبدالکریم سروش در اندیشه‌ی دینی، حرف‌های نشنیده‌ای به زبان می‌آوردند. در دنیای سیاست داخلی ناظران، شاهد تحولات بسیار چشمگیری بودند. اختلاف نظرها بین نیروهای انقلابی بالا گرفته بود.

    گیرنده‌های شبکه‌های تلویزیونی ماهواره‌ای وارد کشور شد و بحث تهاجم فرهنگی زبانه کشید. کسانی که قبل از آن نوارهای بتاماکس بد کیفیت را به چشم می‌کشیدند، در بهشت را روی خود باز شده می‌دیدند؛ بتاماکس رونقش را از دست داده بود و حرفه‌ای‌ها دنبال نوار وی‌اچ‌اس با فرمت ان‌تی‌اس‌سی بودند. روی‌هم رفته در مورد ویدئو و فیلم ویدئو مثل سابق سخت‌گیری نمی‌شد.

    کامپیوتر خانگی، معمولا منحصر به کومادور ۶۴ و کاربرد اصلی آن بازی کردن نوجوانان نسبتا مرفه بود. اگر کسی خیلی وضع مالی‌اش میزان بود، آمیگا می‌خرید که به جای نوار کاست، فلاپی می‌خورد. دوسه نشریه فارسی‌زبان در زمینه‌ی رایانه منتشر می‌شد.

    روزنامه‌های جدید در حال راه‌اندازی بود، همشهری تعریف رایج از روزنامه را عوض کرد. گل‌آقا بار طنز سیاسی مصور را بعد سال‌ها احیاء کرد. مجله‌ی گزارش فیلم در اقدامی بی‌سابقه پرونده‌ای برای فیلم دیوار آلن پارکر منتشر کرد. اولین شماره‌های ایران فردا، پیام امروز و کیان در همین سال‌ها منتشر شد.

    شلوارها و لباس‌های گشاد با رنگ‌های روشن مد و به نام پاکو مشهور بود. از دو سه مدل کفش آدیداس در بازار، لوییزانا شناخته شده‌تر بود، ولی کسانی که خیلی خرشان می‌رفت نایکی می‌پوشیدند. مانتو‌های دختران جوان رنگی و مدل‌دار شد، اگر درست به یاد داشته باشم از رنگ بنفش و دکمه‌های بزرگ آغاز شد. کت و شلوارهای مردانه هم کمی ظاهر فانتزی به خود گرفت (مدل‌های دو یقه با پارچه‌های براق).

    پسرها و دخترها، کم کم جسارت پیدا کرده بودند و باهم رابطه‌ی تلفنی داشتند و شرح رابطه‌شان را برای دوستان نزدیک تعریف می‌کردند. مدارک دانشگاه‌ آزاد دیگر نیاز به تایید آموزش عالی نداشت و این دانشگاه به سرعت در حال گسترش بود.

    در واقع حکایتی است که گوشه‌های فراوان دارد. به نظرم بعدها تاریخ‌نویسان روی این‌ سال‌های ایران زیاد انگشت‌ خواهند گذاشت. سال‌هایی که بالاخره به سال ۱۳۷۶ و انتخاب سید محمد خاتمی به ریاست جمهوری ختم شد. فکر می‌کنم آیندگان در مورد ما بگویند: آن‌ها در چه دوره‌‌ی حیرت‌آوری زندگی می‌کرده‌اند.

    بعدالتحریر: خوشحالم از  تعداد کامنتی که از آن مهم تر، محتوایش این است. فکر نمی کردم پرونده آپارتمان این قدر بازتاب داشته باشد. بازگشت پدرو آلمودوار هم که برای این شماره است. در دنیای تصویر هم بر پرده سینماها و احتمالا راهنمای فیلم دارم. کلی حرف هم داشتم که بماند برای بعد. وقتی پرسپولیس بازی نداشت. پرونده های آنتونیونی و سیمپسون ها ( بابا بنشینید و این فیلم را ببینید ) و لورل و هاردی در راه است. بخش سینما و تلویزیون هفته نامه شهروند را هم می خواهیم اگر خدا حواست تغییرات اساسی بدهیم. سایت سینمای ما را هم که می بینید. اصل کاری برای من است. همیشه در آغاز راه است. کلی برنامه برایش داریم، به کمک و پشتوانه شما. آن هم در همه این سال های بعد از دهه 1360! در عصر افشین قطبی. یا علی.


    شما هم بنويسيد (85)...



    يکشنبه 6 آبان 1386 - 15:49

    خسته نباشید به مشتری های قدیمی و خوش آمد به تازه واردها

    لینک این مطلب

    شما هم بنويسيد (97)...

    ضد عشق؟!

    دوباره فیلم را دیدم و حداقل خیال ام راحت شد که کم و بیش مال دنیای خود ماست، مال دنیای خود تارانتینوست. دنیای ضد مرگ و قدرت اش. ولی در این هم که این ضعیف ترین اثر استاد است هم شکی نیست. لامصب تقصیر خودش است. به قدری توقع ما را بالا برده، بخشی از حقیقت زندگی و ما و جهان اطراف را در فیلم هایش به چنگ آورده، با ساحت اساطیر پیوندمان داده، که حالا دیگر دل مان نمی آید به Death Proof بگوییم تازه ترین فیلم استاد کوئنتین تارانتینو. فیلم البته برای بار دوم، چیزهای تازه ای برای کشف شدن داشت، به خصوص در نیمه دوم اش و روابط میان دخترها. ولی حواس تان هست که چهار سالی می شود که در انتظار تماشای فیلم تازه ای از تارانتینوی بزرگ داریم له له می زنیم، و حالا این که در بار دوم تماشا باید صحنه هایی از فیلم را روی تصویر جلوی ببریم، دردآور است. می گویید قرار بوده فقط یک فیلم Z باشد؟ خب، نطفه قصه های عامه پسند هم بر اساس داستان های دوپولی بسته شد. پس چرا نیست؟ چرا این قدر بالاتر می پرد و می گسترد؟
    این که Death Proof ادامه جنگل تاریک و پر درخت تارانتینوست، این که سکته های فیلم مال چیست، این که دو سه نمای حیرت انگیزش به نظرم کدام ها هستند، این که از فعالیت های دو سه سال اخیرش می شد پیش بینی چنین حاصل و آینده ای داشت؛ باشد مال نقد مفصل اش در ماهنامه فیلم یا دنیای تصویر. سرخورده شده ام و حالا پرونده نمی خواهم برایش درآورم؛ نقد که می خواهم بنویسم. تیترش را هم می گذارم...

    فهرست بهترین فیلم
    داشتم مجله فیلم های قدیمی را نگاه می کردم که به مطلبی برسم و برخورد کردم به یک نظرسنجی که پنج سال پیش انجام داده بودند. این که بهترین فیلم های ایرانی بعد از انقلاب کدام ها هستند. از ذهن ام پریده بود و یادم نبود. نگاه کردم ببینیم من هم جواب داده ام که دیدم بله. و این فیلم ها را انتخاب کرده ام: ( به ترتیب سال ساخت و نه به ترتیب ارزش فیلم ): سرب، سفرنامه شیراز، رد پای گرگ، لیلی با من است، لیلا، بودن یا نبودن، دختر دایی گمشده، شوکران؛ و بعد: مادر، نیاز، از کرخه تا راین، نان و شعر، کیمیا، روز شیطان، درخت گلابی، زیر پوست شهر و سگ کشی.
    نمی گویم حق با من است، نمی گویم اگر الان بود همین ها را می نوشتم، چند تا از مهم ترین فیلم های سینمای بعد از انقلاب را هم شاید لازم باشد دوباره ببینم ( هر چند بعید می دانم از ندیده ها چیزی وارد این فهرست شود )، چند فیلم خوب هم که بعد از این نظرسنجی ساخته شدند. ( اسم نفس عمیق را و سنتوری را حتما باید ببرم. ) اما به جز این ها، نمی دانید چه کیفی دارد که یک منتقد، انتخاب های سال های قبل اش را بررسی کند و از آوردن اسم هیچ کدام از فیلم های فهرست اش، شرمنده نباشد. این که پنج سال پیش هم اسم رد پای گرگ بوده و فیلمی از مثلا محسن مخملباف نبوده.

    ماجرای تبلیغات
    دو روز است از این بحث های اجتماعی می کنیم و جای دوری نمی رود که سراغ سومی هم برویم. انتخابات مجلس نزدیک است و آن چه این وسط برایم جالب است، نوع برخورد نامزدهای این دوره با مسئله تبلیغات خواهد بود. بنشینید و نگاه کنید. چیزهای جالبی در این میان خواهید یافت. شاید حتی جالب تر از سریال های سرگرم کننده مناسبتی تلویزیون. این بار نامزدها از رسانه های تازه ای استفاده خواهند کرد. سراغ اینترنت و فیلم و طراحی ها و حرف ها و بحث های عجیب و غریب خواهند رفت. ایده های تازه ای به فضای تبلیغاتی نامزدها راه خواهد یافت و چون در این زمینه از سنت چندان قوی برخوردار نیستیم، آن وقت در میان این اولین ها، چیزهای جدیدی خواهیم یافت. اتفاقات بامزه ای رخ خواهد داد.
    آن ور آب ها اما همه چیز فرق می کند. آن جا هم انتخابات ریاست جمهوری آمریکا نزدیک است. اگر کتاب جالب "این رئیس جمهور به فروش می رسد" نوشته جو مک جی نیس را نخوانده اید، اگر حرف های نیل پستمن درباره تاثیر تصویر در انتخابات ریاست جمهوری آمریکا را نشنیده اید، پس بشنوید از اتفاقی که همین هفته در ایالات متحده افتاده. فکر کنم حوالی کریسمس 2007 بود که مجله ونیتی فیر، روی جلدش تصویر سه ستاره و مدل را رفت: تام فورد و کایرا نایتلی و اسکارلت یوهانسن. این هفته "رادار"، برداشته و تصویر چهره سه نامزد اصلی انتخابات ریاست جمهوری این دوره آمریکا را با چنین عکسی مونتاژ کرده است. تعبیر سردبیرش هم این بوده که حالا در این دیار تفاوتی میان نامزدها و ستاره های سینما برای عرضه خود و کسب رای وجود ندارد! ببینید چه بساطی است.




    بعدالتحریر: وحید به روز کرده، از دست ندهید.
    شما هم بنويسيد (97)...



    يکشنبه 29 مهر 1386 - 22:4

    ماجرای چاقو ( گور بابای پیاده‌روی آخر شب؛ عمرا که دیگر از ماشین پیاده شوم ) - دو روز بعد: اما حالا اوضاع و احوالم یک کم تغییر کرده...

    لینک این مطلب

    شما هم بنويسيد (101)...

    تازه اضافه کرده‌ام: من ماجرای چاقوکشی را بی‌خیال شدم، ضاربان‌ام را هم بخشیدم. همان طور که همه کسانی را که در حق من بدی کردند؛ چون کارتون سیمپسون‌ها: یک فیلم، را دیدم و یک بار دیگر باور کردم که هنوز در دنیا فیلم خوب ساخته می‌شود. ناراحت بودم که فیلم آخر کوئنتین تارانتینو حالم را زیاد بهتر نکرده به خوبی فیلم‌های دیگرش نیست. بیش‌تر از چاقو خوردن، از این ناکامی ناراحت بودم  صدایش را درنمی‌آوردم، ولی حالا سیمپسون‌ها... ای وای. بر و بچ چاقوکش اگر پیدا می‌شدند، می‌نشستیم و سیمپسون‌ها را همگی با هم و از ته دل می‌دیدیم. صدای پای چند ذهن منفی از این فیلم می‌آید. آن‌هایی که روزنوشت این هفته را درباره ماجرای قبلا واقعی چاقو خوردن من نخوانده‌اند، دیگر بی‌خیال‌اش شوند. سیمپسون‌ها را ببینند.

    چند وقتیاست که بچه‌هایقدیمی غر می‌زنند که اوضاع و احوال این جا ناجور شده و صاحب کافه کم‌کاری می‌کند و دیگر آن محیط گرم سابق نیست. گفتم برای گرم کردن‌اش اگر خاطره اتفاق پریشب را برای‌تان تعریفکنم، بد نیست. هیجان دارد: داشتم آخر شبی توی یک خیابان پهن و خلوت قذم می‌زدم وبادوست عزیزی با موبایل حرفمی‌زدم که یک موتور با سه تاسرنشین رد شد. بعد دور زد و آمد سسراغ من. گفتند گوشی‌ات را بده ببینیم. طرف یکک دانه تبر گنده از جیب‌اش پشت‌اش کشیذ بیرون. داشتم می‌گفتم گوشی را بی‌خیال شوید تا به‌تان پول بدهم. این طرفی همین جور می‌زد توی دست‌هام که گرفته بودم جلوی شکم‌ام. پول‌ها را که گرفتند، بی‌خیال شدند و گاز دادند و رفتند. چند قدم دیگر که آمدم، دیدم دست‌هایم زیادی درد می‌کند. بیش‌تز از این که چند تا مشت خورده باشم. متوجه شدم که ازشان خون راه افتاده. نگو طرف با مشت نزده، چاقو توی دست‌اش بوده. رفتم درمانگاه دست‌هایم را بخیه زدمم. اگر می‌بینید روزنوشت امروز غلط زیاد دارد، به این خاطر است که دست‌هام بدجور درد می‌کنند. زورکی دارمتایپ می‌کنم که این جا از رونق نیفتد و بچه‌های قدیم این قدر ناراحت نباشند. یک روز حال همه‌مان خوب می‌شود. امروز که داشتم زابریسکی پوینت می‌دیدم، نمی‌توانستم یادداشت بردارم. دیدم چه سخت است...

    بعدالتحریر: راستی روزنوشت قبلی مهدی عزیزی راجع به پیش از غروب را بخوانید، باحال نوشته.


    شما هم بنويسيد (101)...

    |< <  6 7 8 9 10 11 12 13 14 15 16 17 18 19 20 21 22 23 24 25 > >|






    خبرهای سینمای ما را در صندوق پستی خود دریافت کنید.
    پست الکترونيکی (Email):

    mobile view
    ...اگر از تلفن همراه استفاده می‌کنید
    بازديد امروز: 21953
    بازديد ديروز: 98096
    متوسط بازديد هفته گذشته: 247158
    بیشترین بازدید در روز ‌یکشنبه 23 بهمن 1390 : 1490465
    مجموع بازديدها: 400717294



    cinemaema web awards



    Copyright 2005-2011 © www.cinemaema.com
    استفاده از مطالب سایت سینمای ما فقط با ذکر منبع مجاز است
    کلیه حقوق و امتیازات این سایت متعلق به گروه سینمای ما و شرکت توسعه فناوری نوآوران پارسیس است

    مجموعه سایت های ما: سینمای ما، موسیقی ما، تئاترما، فوتبال ما، بازار ما، آگهی ما

     




    close cinemaema.com عکس روز دیالوگ روز تبلیغات